پرتقال کوکیِ کوبریک، ورای تمام داشته ها و باورهای زمانه خود، همچون انفجاری عظیم از دل نظم و هنجارهای پوشالی ای برآمده که تا همین امروز پابرجاست. نشانه ای دیگر از پیشگویی های عجیب مردی کمالگرا که با نبوغ و آینده نگری ذاتیش، قدرت و جامعه ای را به تصویر میکشد که انسانش جز ابژه ای بی ارزش در میل به لذت و ابزار مطیع سیستم، نقش دیگری ندارد.
الکس به عنوان نماینده ای از ایده آل های ناخودآگاه انسان، پس از گذر از غایت هنجارشکنی ها و خواسته های هوس برانگیز بشری، مبدل به پرتقال کوکی میشود تا برای زیستن در دنیای پیشِ رو و متمدن، آماده گردد. دنیایی که میتواند نوای دل انگیزی چون سمفونی نهم بتهوون را هم به عاملی برای انزجار و عذاب انسان تبدیل گرداند، اگر برای تسهیل این نظم افراطی مناسب باشد.
در این دنیای غریب و آخرالزمانی، الکس انسانی است که با دیدی طبیعی به همه چیز می نگرد. از دید او، خشونت ابزار مناسبی برای آزادی است. مناسب برای همه آن اطرافیان کج و کشیده و باریکی که در لنزهای wide angle کارگردان قرار گرفته و به ظاهر بی تقصیرند.
تا نیمه اول فیلم ما همراه الکس و گروه خلافکارش هستیم. همه رفتارها، اگرچه آزاردهنده و خلاف عرف ، اما همدلی برانگیز است. آنها در قامت فرشتگان انتقام، تمام محدودیتهای انسان شهری و مقید را به چالش میکشند تا اندکی بیشتر خوش باشند. از پیرمرد فقیر و بی عیبی که تمنای سکه ای بیشتر دارد، تا شروران هم سن و دختران فاحشه و بدنهای برجسته ای که طالب تجاوزهای تاریخی اند. کوبریک اما در همه چیز اغراق میکند تا خشونت به عریان ترین شکل ممکن خود را نشان دهد.
الکس به عنوان نماینده این خشونت نیز شخصیتی دلچسب دارد. همه آن گفتگوهای موجز و دقیق، جسارت و بی قیدی، چشمان براق و عشق و علاقه بی حد و حصر به بتهوون و سمفونی نهم، در کنار اعمال آزادانه و شرورانه اش، نشانه هایی کافی برای آزادسازی ضمیر نیمه هوشیار ماست. اما ضربه اصلی درست از نیمه دوم فیلم زده میشود. الکس سرانجام توسط پلیس دستگیر میشود، اما نه مستقیماً به وسیله آنها، بلکه با خیانت حواریونی که شیشه شیر ابزار انتقامشان است.
Alex: Let's get things nice & sparkling clear
شیری که مزاج اصلی قهرمان را میسازد. زندان اگرچه محلی به ظاهر آرام و خالی از حضور پر رنگ ماموران شکنجه گر است، اما در پس همه سکوتش موجب انتقال الکس به مرکز بازپروری و تمایل او به اعمال درمانی خاصی میشود که میتواند مدت محکومیتش را از 14 سال به 2 سال کاهش دهد. مسئولین زندان که از جسارت و داوطلبی او در پذیرفتن این شیوه از درمان به نام "لودویکو" خشنودند، او را به عنوان نمونه مناسبی برای تبدیل انسان به جسم مطلوب خویش یافته تا جدیدترین نوع از شکنجه ها را به رویش اعمال کنند. شکنجه ای ایده آل برای ساخت انسانی منفعل در برابر هرنوع از جنسیت / خشونت. انسانی محکوم به امتناع، به عنوان خشت کوچکی از فرایند ساخت حکومت مدرن و نهاد قدرت.
حکومتی که در مسیر سلطه جویی بر روح و روان آدمی ، نه تنها به آزار و اذیت جسمی بسنده نمیکند، که خواهان پاکسازی کامل غریزه اوست. حکومتی که خود از دل افراد فاسد و قانون شکن – همچون اعضای گروه الکس – تشکیل شده و در پوشش قانون، قادر به اعمال هرنوع از سرکوب است، تا فرد را در نسبت معکوس با خود قرار دهد.
این چنین است که الکس در مواجهه با خانواده، دوستان و دشمنان سابق و تک قطعه محبوبش منزجر و تنها میماند، هرچند کوبریک با آن صحنه نهایی و کوتاهش در باب تغییر ناپذیری میل و فطرت آدمی، گویی به ما ، همه آن پلیسها، پزشکان و پایان داستان بورخس لبخند زده و فیلم را به پایان میرساند.