هالیوود

نسخه های بروزشده

Her / او حکایت همه عشّاق سرخورده ای است که نگاهی رمانتیک، ورای واقعیت و خیال و مبتنی بر احساسات درونی و راستین خود دارند.

تئودور، حالا، در دورانی که هنوز نوشتن کلمات خالصانه و نامه های عاشقانه خارج از ظرف زمان معنا دارد، عاشق سیستم عاملی میشود که همزمان با 624 نفر دیگر نیز در ارتباط است. همه آنچه ما میبینیم سیر گوناگون تصاویری است که در لابه لای خلوت تئودور و سامانتا پرسه میزند. عشق هنوز هم معنای خود را دارد. معنای صریح، ساده و مشخص اما غیرقابل توضیح.

"سیستم عاملها هم عاشق میشن؟" اعمال عاشقانه، عشق ورزی و عاشقی، ورای زمان و احساسات انسانی، هنوز هم کارکرد خود را دارد، اما آنچه در پایان فیلم کماکان برایمان باقی میماند این سوال است : "کدام عشق واقعیست؟" و اگر ما جای تئودور بودیم چه میکردیم؟ انتخابی به وسعت تمام تاریخ بشریت.


 

برخی گفتند و نوشتند که تئودور، یا آنطور که کارگردان میخواهد بگوید تئودر در پایان فیلم، معشوق واقعی و انسانی خود را پیدا میکند، همان کسی که از ابتدا در کنارش حضور داشته و تئودور نسبت به او بی توجه بوده، اما من هنوز هم فکر میکنم تئودور در آن لحظه پایانی و با آن ژست کنایی، هنوز هم به سامانتا فکر میکند. او هرگز نخواهد توانست تصویری که از سامانتا برای خود شکل داده است را فراموش کند و این همان چالشی است که ما با آن مواجه میشویم.

جهانِ فیلم، چیزی ما بین زمان حال و آینده است. ما برخلاف فیلمهایی نظیر بلید رانر یا نمونه های مشابه در ژانر آخر الزمانی، هیچ عنصر عجیب و خارق العاده ای در شهر نمیبینیم، اما گذر از حال و پیشرفت تکنولوژی مشهود است. گویی در حال تماشای ویدئو کلیپی از کاربران محصولات اپل هستیم. طیف رنگهای گرم و به خصوص قرمز در جای جای فیلم و صحنه آرایی ها دیده میشود و انسان ها، مسخ شده از فناوری و امکانات، همچون پرندگان درحال کوچ، از سویی به سوی دیگر میروند. تنها تئودر به عنوان انسانی با مجموعه فعالیتهای انسانی و احساسی با به کارگیری قلب و روح- در این برهوت پر هیاهو زنده است.

Samantha :   The past is just a story we tell ourselves


او آخرین نسل از نامه نگاران عاشقی است که هنوز بر ذهن و قلب و خلاقیت فردیشان تکیه میکنند. او نامه هایی مینویسد و هر بار با لحن و کلمات جدید، دو انسان ناشناس را به هم متصل میکند. پس براستی چرا خود باید تنها باشد؟

ما هرگز به طور کامل نمیدانیم که چرا همسر تئودور از او جدا شده و این ابهام، در اعمال تئودور یا همسرش، مدام ما را در چرخه برحق جلوه دادن یکی از طرفین میچرخاند، اما هرچه هست، این خلاء به وجود آمده راه را برای ورود یک سیستم عامل هوشمند به زندگی تئودور باز میکند.


 

در این برزخ خوش آب و رنگ، همه چیز قبلاً تجربه شده و انسانها / روباتها فقط درحال تجربه نسخه بروز شده ای از احساسات قبلی هستند. اینجا دیگر خرد و احساس معنایی ندارد، اما همه چیز کماکان در آسایش و امنیت و رفاه کامل شکل میگیرد. فیلم همچون تصویری هولناک ، آینده قریب تک تکمان را به رخ میکشد و بدون هیچگونه پیچیده نمایی، آینه ای از جنس خودمان را مقابلمان قرار میدهد.

بازی ها نیز عجیب و به یادماندنی است. فینیکس این بار شخصیتی را میسازد که به شکل حیرت انگیزی ترکیب پیچیده ای از عواطف گوناگون را در طیف بلندی از خشم، حسادت، عشق ، شهوت و خجالت جای میدهد و آنها را با اندکی چاشنی بی عرضگی و تردید همراه میسازد. نگاه های عمیق و پرمعنا، سبیلی پرپشت و لبخندی که درحین شکست و پیروزی بر چهره ش نقش میبندد، تبدیل به المانهای ابدی کاراکتر میشوند. کاراکتری شگفت انگیز که در هزاره سوم نمونه مشابهی ندارد. فینیکس این بار و برخلاف نقش آفرینیهای پر شر و شور قبلی، در قالب حواسی فروخورده و خاموش، به شکلی کاملاً درونی و از خلال اکتهایی ناپیدا، نقش را میسازد و ما را در خلاء خود شریک میسازد.

حالا تنها چیزی که از Her به یادم میماند، گذشته ای است که میتوانم همچون یک داستان برای دیگران تعریف کنم.

 

  • برچسب ها
author

نویس انده

یادداشتهایی از سرِ ترحم یا بی رحمی، از سرِ سواد یا بی سوادی ، یا از درونِ تصاویرِ سیاه و سفیدِ کدرِ متمایل به رنگی