انگل، حد اعلای کارنامه فیلمسازی است که پیشتر با "خاطرات یک قتل"، "میزبان" ، "مادر" و "اوکجا" نشان داده بود چه کارگردان ویژه و با استعدادی است. فیلمی دقیق، شگفت انگیز و پرانرژی، همراه با معجونی از احساسات و وحشت که حالا در قیاس با تاریخ سینمای جهان خودنمایی میکند.
شاهکاری سرگرم کننده که با رعایت حد دقیق تناقضات جهان معاصر، به نمایشی سرگرم کننده از تضادهای دنیای سرمایه داری و خطوط طبقاتی می ماند و با حرکت روی لبه ژانرها، در پایان تبدیل به کمدی سیاهی میشود که به سادگی قابل فراموشی نیست.
فیلم با نمای خانه ای در زیرزمین آغاز میشود. نقطه ای که فقط اندکی پایین تر از سطح زمین – آسفالت خیابان قرار دارد. خانواده ای با لحن و رفتاری طنزآمیز، به دنبال وای فای رایگان هستند تا بتوانند آخرین پیامهای واتس اپ خود را چک کنند و درنهایت، توالت را به عنوان منبع اصلی اینترنت می یابند. شروعی همینقدر مختصر، عجیب و خنده دار که به سادگی ما را به دل این خانواده فرودست میبرد. کمی بعد مردی با سم پاش شروع به سمپاشی محله میکند و پدر، از فرزندان میخواهد پنجره های خانه باز بماند تا آنها هم سمپاشی شوند. درست مانند حشرات، مانند سوسک یا جانورانی که بقایشان در دست دیگران است. پدر اما اهمیتی نمیدهد. نگاه و چهره بی احساس پدر در حین ورود سم ها به خانه و تا کردن کارتونهای پیتزا، اولین بخش از معرفی این انگل / حشرات است.
خانواده مدام تلاش دارد خود را از طبقه ای که در آن گرفتار شده نجات دهد، آنها هوش بالایی دارند، رفتاری معقول نشان میدهند و هر کدام مهارتهای خاصی دارند پس چرا باید در چنین جایگاهی باشند؟
You know what kind of plan never fails? No plan. No plan at all, because life cannot be planned
این اولین سوالی ست که میتواند تکلیف نهایی ما را با فیلم هم روشن کند. فیلم کماکان لحن شوخ و شنگ خود را حفظ میکند، کمی بعد پسر خانواده به واسطه یکی از دوستانش با خانواده ثروتمندی آشنا میشود، مدرکی جعل میکند تا بتواند معلم سرخانه دخترشان شود و با ورود موفقیت آمیزش به این خانه، راه را برای ورود سایر اعضای خانواده نیز می گشاید. حالا هریک از اعضا، در هیبتی ناشناس و جعلی، به عنوان راننده شخصی، معلم نقاشی و پیشخدمت آن خانه فعالیت میکنند. به ظاهر همه چیز به بهترین شکل ممکن پیش میرود. فیلم مدام بر پله ها تأکید دارد و ما دائماً قدمهای رو به بالای آنها را میبینم. حالا آنها همچون انگل هایی واقعی بر دل این خانواده چمبره زده اند و درحال مکیدن آنها هستند پس دیگر چه چیزی باقی می ماند؟
درست در میانه های فیلم، بازگشت پیشخدمت اخراج شده به خانه به بهای جا گذاشتن شی ای در زیرزمین، موجب برهم زدن همان نظم ایده آلی است که به آن خو گرفته ایم. حالا همه چیز وارونه میشود و این نقطه کلیدی فیلم و غافلگیری ماست.
کلید واژه هایی که همچون پُتک و به مدد سوال های بی امان کارگردان / نویسنده برایمان زنده میشود : نزاع، تلاش برای بقا، شکاف و اختلاف طبقات، بوی تعفن، عموم ، زیرزمین و بازگشت به نقطه شروع.
فیلمساز به زیبایی با استهزای قراردادهای جمعی و دست یابی به اخلاقیات فردی و پیچیده هریک از کاراکترها، دیدگاهی سیاهی و رادیکال از نزاع و شکاف طبقاتی میسازد. جایی که انتقام آرام آرام جای خود را با وفاداری عوض میکند. جایی که هیچ نقشه ای برای رسیدن به هدف نهایی کارساز نیست و نقطه / زیرزمینی که انسان ها را محکوم به تبعیدی ازلی ابدی میکند.
فیلم ، به غایت فیلم نامه ای دقیق و پرنکته دارد، اما هیچ جایی از آن، خالی از نگاه های تند و تیز کارگردان ، در سکوت و در پس پلانها و قابهای متقارنش نیست. تصاویری که هیچ گاه راه به کلیشه نمی یابد و همچون ماهی ما را به جهان فیلم سُر میدهد. از تأکید چندباره به جایگاه پله ها و فضای روشن و خوش بینانه فیلم در نیمه اولش ، تا ظهور و نمایش زیرزمین ، به عنوان نقطه پیچش داستان و مأمن نهایی کاراکترها که همچون دوزخی ابدی در انتظارشان است.
عنوان فیلم نیز به زیبایی واجد ایهام گشته است. انگل / پارازیت درست همانند فیلم، به خوبی نماینده زیست و وضعیت خانواده ای است که سعی در تغذیه از موجود زنده دیگری را دارد و پارازیت، به عنوان برهم زننده نظم، سعی در اختلال و بهم ریختگی امواج ثابت را دارد.
پارازیت ، فیلمی است برای چندین بار دیده شدن. یک بمب پر انرژی و در حال فوران، که درست هم چون کاراکترهایش تا روشنایی روز صبر میکند و انتقام گیری سرسختانه اش را در پس ظاهری آرام و رویکردی خویشتن دار اجرا میکند.